سردار عشق

 

سلام. نه با شماها نیستم این بار اول سلام میدم به سردار عشق شهید آقا مهدی زین الدین، بله سلام آقا مهدی خوب هستید؟ چی شد یادی از ما کردید؟ اقا مهدی خیلی بی وفا شدیدها رفیق شفیق، یادش بخیر چه روزهایی با هم داشتیم دانشگاه، یادمه از اونجایی که مسئول کانون مهدویت دانشگامون قمی بود و همشهری شما بود همیشه اون جمله ی معروف شما رو که میگفتید در زمان غیبت منتظر واقعی اونیه که منتظر شهادت باشد رو همه جا میزد و همه شمارو با این جملتون میشناختن...یادته یکی از بچه های دانشگاه از خواهران فقط بخاطر شما و تاثیری که از زندگی و شخصیت شما گرفته بود چادری شده بود و جلوی خونوادش وایساده بود و از اون به بعد ما هر وقت میگفتیم مهدی زین الدین مال ماست با ما دعوا میکرد و میگفت نخیر زین الدین عشقه خودمه و شما برید همون باکریتونو بچسبید..

 

یادش بخیر یادته با بچه ها تو دانشگاه هرکدوم اسم یه شهید رو رومون گذاشته بودیم وبا اون همون صدا میزدیم یکی حمید ومهدی باکری، یکی از بچه ها که فیزیک میخوند چمران شده و عاشق دکتر چمران بود یکی عباس دوران و یکی عباس بابایی و صیاد شیرازی و ....و منم که هم عاشق شما بودم و هم دلم از مهدی باکری هم جدا نمیشد و بچه ها همیشه میگفتن قاصدک بالاخره موضع خودتو مشخص کن تا ببینیم کی هستی، یادش بخیر اونوقتها ادم بودیم و شما هم حواست بهمون بود ولی الان .....نه شوخی کردما به دل نگیری اقا مهدی عزیز اون که بی وفا شده من بودم نه شما ،شما همیشه همون رفیق شفیق ناب بودی و همیشه تو سختیا حواست بهم بوده من بی معرفت بودم من بد بودم که شرمنده ی شما شهدا شدم ، راستی دلم برای مزارت تنگ شده، یادته چقد مزارتو دوست دارم و هر سری که قم میام بعد حرم و جمکران اولین جایی که میام مزار شهدا پیش تو میام الان خیلی وقته که دعوت نکردی بیام اخه تا تو نخای من که نمیتونم قدم از قدم بردارمو و بیام... یادته از اونروزی که تو قم مزارتو یاد گرفتم خودم تنهایی میام و منتظر بچه ها هم نمیشم یادته یبار به بچه ها گفتم مارو نمیبرید پیش مهدی زین الدین و گفتن وقت نداریم و منم یواشکی و دزدکی اومدم پیشت و بعد که فهمیدن دعوای حسابی کردن ولی شیرین بود چسبید و بعد اون از شما برا بچه ها ایقد گفتم که یبار بعد جلسه  اون بچه ها رو اغفال کردم و چندتایی باهم بدون اینکه مسئولا بفهمن اومدیم پیشت و بچه ها ایقد ذوق کرده بودن که دیده بودن تورو و بعد اون اونا هم همیشه قم بیان میان پیشت...

 

 

اقا مهدی خیلی خیلی دلم برات تنگ شده یه دنیا حرف دارم برات .. دعوتم کن که بیام... راستی از اون شکلاتاتم برام نگه دار یادته همیشه بعد سفر قم بچه ها دیگه میشناختن عادتمو و میگفتن از شکلاتای زین الدین برامون اوردی؟ ...اقا مهدی برام دعا کن خیلی دعا کن خیلی کم اوردم خیلی...اقا مهدی ممنونم ازت که با معرفت بودی و اومدی و اجازه دادی که ازت تو وبلاگمون گفته بشه... خوش اومدی صفا اوردی ... اقا مهدی هوای گروه تواشیح سیرت النبی رو هم داشته باش و دعا کن اخر و عاقبت همشون ختم به شهادت بشه اخه اونا هم ادمای نابی هستن و لیاقت دارن....بازم ممنونم که اومدی...

ای وای ببخشید سرم گرم شد و نشستم با اقامهدی زین الدین حرف زدم و اصلا یادم رفت به شماها سلام بدم... ببخشید واقعا... سلام ...سلام به شما دوستان عزیز که همیشه از وبمون سر میزنید امروزسالروز شهادت شهید مهدی زین الدین بود و منم گفتم که یادی ازش تو وبمون بکنم تا به یمن قدمش وبمون نورانی و پر خیر رو برکت بشه و الانم برای اینکه اونایی که نمیشناسن این شهید رو کمی از زندگیش میزارم....

 

تاریخ شهادت: 27/08/1363

زندگی نامه شهید مهدی زین الدین

شهید زین الدین در مهرماه 1338 در تهران متولد شد. هنگامی که متولد شد مسؤولیت مادر او

در تربیت و پرورش این فرزند، بیش از پیش شد و این معلم قرآن فرزندش را با آیه کتاب عشق پروراند،

از کودکی، قرآن را یاد گرفت. در 5 سالگی به دلیل فعالیت های مبارزاتی پدرش به همراه خانواده

به خرم آباد مهاجرت نمود.

از کودکی دارای نبوغ فکری بسیار بالا بود. در جوانی علاوه بر کار و تلاش در کنار پدرش در بیش تر

فعالیت های فرهنگی - دینی شرکت می کرد.

فعالیت های سیاسی شهید

فعالیت سیاسی او از زمانی آغاز شد که آیت الله مدنی به خرم آباد تبعید شد.

مهدی به شدت جذب ایشان شد و در خدمت او بود و در آنجا شکل سیاست و مبارزه را آموخت.

در همان سنین جوانی که به دبیرستان می رفت حزب رستاخیز تشکیل شد

و در تمام خرم آباد دو جوان پیدا شدند که عضویت این حزب را نپذیرفتند.

یکی از از این دو جوان آقا مهدی بود. بر این اساس آقامهدی از مدرسه اخراج شد.

پس از مدتی به همراه خانواده به قم آمد و به واسطه فعالیت های سیاسی،

پدرش روانه زندان شد. این در حالی بود که آقامهدی در دبیرستان امام صادق علیه السلام قم

به تحصیل مشغول بود، پس از پایان تحصیلات و همزمان با تبعید پدرش به سقز،

در کنکور شرکت نمود و در دانشگاه شیراز با رتبه چهارم قبول شد.


پس از پیروزی انقلاب وارد جهادسازندگی و سپس وارد سپاه شد.
جنگ کردستان که شروع شد به همراه دوستان داوطلبانه به کردستان رفت

و از اتوبوسی که آنان را برده بود، تنها شش نفرشان بازگشتند و

بقیه دوستان به شهادت رسیدند. در آغاز طوفان ها و بحران های انقلاب

در قم در سن 20 سالگی مسؤول اطلاعات سپاه شد و با زکاوت

و درایت فتنه خلق مسلمان را در شهر قم خاموش نمود.
با آغاز جنگ پس از دیدن دوره های نظامی به منطقه اعزام شد.

پس از مدتی به فرماندهی اطلاعات سپاه دزفول برگزیده شد.

آقامهدی یکی از عناصر فعال و کارآمد اطلاعات عملیات قرارگاه بود.

 

چگونگی شکل گیری لشگر همیشه پیروز علی بن ابیطالب علیه السلام

سخن از لشگری است که به نام مقدس «علی بن ابیطالب علیه السلام » مفتخر می باشد

و در دامان خود دلاورمردان بسیاری را پرورانده است.
پس از مدتی شهید زین الدین در سن 23 سالگی فرمانده تیپ 17 علی بن ابیطالب علیه السلام شد.

اندکی نگذشته بود که آقامهدی، مدیریت و فرماندهی قوی خود را در عملیات

رمضان به نمایش گذاشت. در عملیات محرم، آقا مهدی به عنوان یکی

از لایق ترین فرماندهان وارد عملیات شد.
پس از مدتی تیپ 17 به لشگر ارتقا یافت و آقامهدی فرمانده این لشگر شد.

عملیات های "والفجر" که سپری شدند، زمزمه آزادسازی جزایر مجنون برخاست.

آقا مهدی به عنوان طراح و برنامه ریز اصلی عملیات وارد عمل شد.

نبرد خیبر آغاز شد و مهدی دلاور، سرافراز و سربلند از جزایر مجنون

بیرون آمد و دشمن مایوس و ناتوان از فرمانده جوان 23 ساله ای که

باعث شکستش شده بود، با عنوان «خیبرشکن » نام می برد.

تا آنجا که به گفته فرماندهان عالی رتبه جنگ، آقا مهدی نخستین

کسی بود که طلسم نبرد روز را شکست.
این لشگر در تب و تاب نبرد قهرمانانه با خصم زبون، قدرتمند وارد عرصه پیکار شد

و از این نقطه، پای در راهی طولانی و پر مخاطره نهاد. به برکت خون شهدایشو با

استواری رزمندگان از جان گذشته اش، در لحظات حساس و سرنوشت ساز،

به شایستگی ماموریت خود را به انجام رسانید

و به عنوان لشگری خطشکن در عملیات های "والفجر مقدماتی، والفجر 3،

والفجر 4 و خیبر" و... پیروزی های افتخارآفرینی را به دست آورد

و تا آخرین لحظات جنگ راه روشن دفاع و مقاومت را ادامه داد.

شهید از زبان همسر شهید

برخورد اولی که با ایشان داشتم، تمام مسائل را برای من گفته بود.

او می‏گفت: «انتهای راه من شهادت است. اگر جنگ هم تمام شود

و من شهید نشوم هرکجا که جنگ حق علیه باطل باشد،

آنجا می‏روم تا شهید شوم.» مشکلات نبودن در خانه را چون قبلا برایم گفته بود،

پذیرش و تحمل آن برای من راحت‏بود. برای این‏که سراپا محبت‏بود. دوست داشت

همه از دستش راضی باشند. با این وجود هیچ‏گونه وابستگی به خانه نداشت.» (ادامه)

شهید از زبان فرزند شهید

من خیلی خواب پدرم را نمی بینم. فقط دو سه بار برایم پیش آمده،

اما مادرم خیلی خوابشان را می بیند و ارتباطشان قوی است.

مثلاً همیشه وقتی قرار است اتفاق بدی بیفتد، مادرم،

پدر را در خواب می بیند که به خانه آمده و ناراحت است؛

برعکس موقعی که اتفاق خوبی می افتد، قبلش حتماً

مادرم خواب پدر را می بیند که آمده و برای من هدیه آورده است.

12 خاطره از شهید زین الدین

چگونگی شهادت

در آبان سال 1363 شهید زین الدین به همراه برادرش مجید

(که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی بن ابیطالب(ع) بود)

جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می کنند.

در آنجا به برادران می گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم

که خودم و برادرم شهید شدیم!
موقعی که عازم منطقه می شوند، راننده شان را پیاده کرده و می گویند:

خودمان می رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه

شدن با آنها، برادر مهدی به او می گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب

عمویت را نمی توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید

بشویم جواب پدرمان را می توانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه ها

و شرکت در عملیات و صحنه های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت

نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.


همان طور که برادران را توصیه می کرد:
ما باید حسین وار بجنگیم؛
حسین وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛
حسین وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛
ای کاش جانها می داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می کردیم؛
از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می گفت عمل کرد

و عاشقانه به دیدار حق شتافت.
جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، استفاده از مطالب این پایگاه،بلامانع میباشد.

 

بخشی از وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است.

هیچ کس نمی تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به

اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه های پیکار می رزمیم

و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم

و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران،

اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد،

به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می کنم

شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند

که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت،

اراده و شهادت طلبی می خواهد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 18 بهمن 1394برچسب:جانبازان مرکز توانبخشی امام خمینی مشهد مقدس,, | 21:30 | نويسنده : یه بنده ی خدا |

.


get